برچسب: داستان 92
داستان کوتاه عشقی عاشقانه من و زندایی الهام
Funny
3
داستان کوتاه عشقی عاشقانه من و زندایی الهام
این داستان که میخوام تعریف کنم، برمیگرده به خیلی وقت پیش تر ازاینا،موقعی که من همش ۷ سالم بود و عزیز دردونه دایی محسن.اون زمان هر پنجشنبه دایی می اومد خونه ما و شب بند و بساط شامو برمیداشتیم و با پیکان...
داستان کوتاه جالب دزدی از بانک
داستان کوتاه جالب و عبرت آموزِ دزدی از بانک
آرشیو داستان های کوتاه پند آموز
داستان ما اینطور شروع میشه که :
در یک دزدی بانک در یکی از ایالات های آمریکا دزدی فریاد کشید :
“تمام افراد حاظر در بانک ، از جاتون تکون نخورید ، پول مال دولت است و زندگی...