تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
::
::
خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن
پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی . . .
::
::
زمانی شعر می گفتم برای غربت باران
ولی حالا خودم تنهاترم
تنهاتر از باران . . .
::
::
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم . . .
::
::
وقتی دلم برات تنگ می شه ، میرم پشت ابرها زار زار گریه می کنم
پس یادت باشه هر وقت بارون میاد دل من برات تنگ شده . . .
::
::
علم ثابت کرده که شکر در آب حل میشه
پس هیچ وقت زیر بارون نرو ، چون شیرین ترین دوستم را از دست می دم !
::
::
بغضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی قلب من است ، که از چشمان آسمان بیرون میریزد . . .
::
::
هنوز روزای بارون به یادت ابر میچینم
با رویای تو درگیرم ، چشاتو خواب میبنم
هنوز این لحظه ی بی تو ، به بد حالی گرفتارم
نمیبینی مه از عکست چشامو بر نیمدارم . . .
::
::
بارون و دوست دارم هنوز / چون تو رو یادم میاره
حس می کنم پیشه منی / وقتی که بارون می باره . . .
::
::
میدونی چرا بارون از پشت شیشه قشنگ تره ، چون بدون اینکه خیس بشی احساسش میکنی
مثل دیدن گریه کسی که خیلی دوستش داری . . .
::
::
زیر سایبون چشمات تو شبستون نگاهت ، یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو میگیرم
بین پاییز و زمستون انتظار و نم بارون ، میون نامهربونی تا بخوای برات میمیرم . . .
::
::
بارون بهونه است ، اسمون نمی تونه اشکاشو نگه داره . . .
::
::
آهای تو
توی این روزهای بارونی ، فکری به حال جای خالیت کردی !؟
::
::
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد ، باران صورتم را
گریه ام ، فریادم ، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند . . .
::
::
باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد ، تا شعر باران تو می گیرد . . .
::
::
باران که بیاید ، از من جای کفشی باقی خواهد ماند
و از تو مشتی خاطره ی باران خورده . . .
::
::
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است . . .
::
::
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد . . .
::
::
پارسال با او در زیر باران راه می رفتم
امسال راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشکهایم دیدم
شاید باران پارسال اشکهای فرد دیگری بود . . .
::
::
بغض هایم را به آسمان ، سپرده ام
خدا به خیر کند باران امشب را . . . !
::
::
مرا چه باک ز باران
که گیسوان تو چتری گشوده اند
مرا چه باک ز مرگ
که بوسه های تو پیغام های قیامند
بدرودهای تو
تکرارهای سلامند . . .
::
::
میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی
پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .
::
::
دیـر آمدی بـاران
دیـــــر
من در جــایـــی
در حجـــم نبــودن کســی خشکیـــدم . . .
::
::
با رفیقت مثل چتر رفتار نکن
که هر وقت بارون بند اومد ، فراموشش کنی . . .
::
::
“پاییز” مرا عاشق میکند
“باران” عاشق تر
حالا تو بگو
این “باران پاییزی” با من چه میکند . . . ؟
::
::
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند
نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم . . .
::
::
مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬ شهر خاموش نگاهت دیدنی است
زندگانی معنی لبخند توست ٬ خنده هایت بی نهایت دیدنی . . .
::
::
وقتی ناله های خرد شدنت ، زیر پای بارون ، نوای دل انگیزی شد
چه فرقی می کند برگ سبز کدام درختی . . .
::
::
تلنگر کوچکی است
بــــــــــــاران
وقتی فراموش می کنیم
آسمان کجاست . . .
::
::
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است
که می گویم : من تنها نیستم ، تنها منتظرم . . .
::
::
توی زندگیت بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه میکوبی
ابر باش که منتظرت باشند که بباری . . .
::
::
روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار
اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد . . .
::
::
یادگاری واسه بارون ، آرزوهایی که خاک شد
وقتی رفتی زیبا ، انگار روح از تنم جدا شد . . .
::
::
باران هم روی ستمگر می بارد و هم ستمدیده
ولی بیشتر روی ستمدیده می بارد ، زیرا ستمگر چتر ستمدیده را ربوده است . . .
::
::
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . . .
::
::
اگر میدونستی چقدر دوستت دارم
برای اومدنت بارون رو بهانه نمیکردی ، رنگین کمان من . . .
::
::
حسن باران این است ، که تبسّم دارد
گرد غم از همه چیز ، از همه جا می گیرد
همه جا بر همه کَس می بارد
و تعلق دارد به جهانی از عشق . . .
::
::
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم
از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو
یک دست که قفل شود در دست من . . .